ریحانه کوچولو ریحانه کوچولو ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

ناردانا

منشی خونه مون

ای خدا شکرت دخترم بزرگ شده ماشالله و به تلفنمون هم جواب میده خب دو ساله شدم قربونت برم خیلی خوب و مودبانه صحبت میکنی بله؟             سَسَم (سلام)             مِسی (مرسی) ...
26 دی 1393

دوسالگی

  هورااااااااا خوشگلم شده ساله نازنین دخترم سالگیت مبااااااااااارک   دنیای من و بابایی هستی عزیزکم ای خدا شکرت که یه دختر خوشگل و شیرین و مهربون و زیبا دارم ای خدا ممنونم که مرا لایق مادرشدن دانستی خدایا مرا در این مقام موفق و سربلند کن     عزیز دلم امسال تصمیم داشتیم یه جشن سه نفری بگیریم خب فصل امتحاناته خاله جون فاطمه اینجا نیست و تم درست کردن دست تنها یکم مشکله تنبل نیستما قربونت برم می می خوردن هم تعطیل شده و اذیت میکنی برا همین برا یه جشن سه تایی بسنده کرده بودیم ولی دیشب بابایی گفت کیک بزرگ بگیرم عمه هارو هم دعوت کنیم (مامانجون و رقیه خال...
24 دی 1393

عزیزکم

عزیز دل مامان بمیرم برات مامانی عزیزکم اصلا غذا نمیخوری فقط برای صبحونه یدونه تخم مرغ آبپز میخوری اونم خالی دریغ از یه ذره نون انگار نه انگار که عاشق مرغ و سیب زمینی سرخ شده بودی و لیموشیرین دو روز اول خوب غذا میخوردی ولی نمیدونم چرا دیگه هیچی دوست نداری نمیدونم ربطی به از شیرگرفتنت داره یا نه نمیدونم چی بپزم که بخوری ...
22 دی 1393

از شیر گرفتن3

عزیزکم سومین روز هم سپری شد برخلاف دیروز که هی بهونه میگرفتی امروز خوب بودی ولی دخترکم همچنان دلم برات میسوزه قربونت برم دیشب هم راحت خوابیده بودی ولی حوالی 6 صبح بیداری شدی و شروع کردی به گریه بغل من و بابایی هم نیومدی بمیرم برات با گریه خوابت برد ولی زودی بیدارشدی  خب با آرامش نخوابیدی بودی و بازم شروع کردی به گریه بابایی به زور بغلت کرد و برفهای بیرون رو نشونت داد و سرگرم و آروم شدی و راضی شدی بیای بغلم یکم پسته و شیر خوردی و بعد تقریبا یه ساعت رو پاهام لالا کردی فدات شم قربونت برم حوالی 10 از خواب ناز بیدار شدی اینبار شاداب چشاتو باز کردی و فقط یه بار گفتی می می اوف شده و منم تایید کردم و باانرژی پا شدی ظهر هم رفتیم خونه ...
20 دی 1393

از شیر گرفتن2

مامانی امروز روز دوم از شیر گرفتنته خدارو شکر شب خوب خوابیدی (برخلاف شبای پیش که چندبار بیدار میشدی و می می میخوردی)و فقط حوالی 7صبح بیدار شدی و با نشون دادن بارش برف یکم سرگر م شدی و بعد رو همون بالش کوچیک رو پام لالا کردی قربون معصومیتت برم مامانی بخدا یه جور احساس عذاب وجدان دارم و ناراحتم صبح حوالی 9بیدارشدی و یکم بازی کردی و برا صبحونه تخم مرغ خوردی ولی بعدش دیگه هیچی نخوردی فدات شم نه غذا نه میوه نه تنقلات فقط بهونه گیری میکنی حوالی 4 رو پام خوابوندمت بعد بیدار شدن کلا گریه میکردی اونم از ته دل اشک کل صورتت رو گرفته بود بغلم هم نمیومدی فکر کنم قهر بودی باهام به انواع تنقلات و میوه هم هیچگونه توجهی نداشتی ناز و قربون صدقه ...
19 دی 1393

از شیر گرفتن

الهی مامانی فدات شه عزیزکم از صبح می می نخوردی امروز که خداروشکر بخیر گذشت و خوب همکاری کردی واسه صبحونه که طبق روزای معمول تخم مرغ آبپز خوردی خیلی هم دوسش داری برا میان وعده هم مرغ آبپز دادم بهت برا نهار هم مرغ سرخ شده  (مرغ رو دوست داری ولی گوشت قرمز رو نه مگه اینکه کبابی باشه ) خب اینطوری شکم کوچولوت پر بود و یاد می می نمیوفتادی وقت خواب که شد می می خواستی(خیلی وقته با می می میخوابی قبلنا هر کجا بودیم باید رو پام لای لایی میگفتم تا میخوابیدی) منم که رو می می چسب و رژ قرمز زده بودم  گفتم اوف شده تو هم که حساس قربون اون دل کوچیکت بشم که وقتی کسی اوف میشه زودی ناراحت میشی و بوسش میکنی زود راضی شدی بعدشم رفتیم خونه خا...
18 دی 1393

نااااااازی

قربون دختر کوچولوم بشم من ماشالله بزرگ شدی دیگه انشالله ده روز دیگه تولد دوسالگیته خوشگلم ای خدا شکرت قربونت برم عزیزکم ...
14 دی 1393

تولد مهساجون

امروز رفته بودیم تولد تولد مهساجون خوشگلم که میخواد کلاه مَسی رو برداره     خاله جون تولدت مبارک انشالله جشن عروسیت و جشن فارغ التحصیلی البته از دکترا   ...
9 دی 1393

بابایی اومد

دخترکم دیشب ساعت8 بابایی از پابوس امامرضا(ع) برگشت بابایی زیارتت قبول حق این مدت ما هم خونه مامان جون اینا بودیم که خداییش خیلی بهشون زحمت دادیم بخصوص به مامانجون،تا میخواست بلند شه میگفتی جوجو(بغل) مامانجون هم فوری بغلت میکرد حتی موقع آشپزی هم بغلش بودی،اگه خونه خودمون میموندیم مطمینن نمیتونستم از پس شلوغیات بربیام. خیلی خیلی ممنون از مامانجون بخاطر مهربونیاش خاله جون فاطی هم برا فرجه ها اومده بود ولی تو نمیزاشتی درساشو بخونه تا تو دستش خودکار میدیدی میگفتی بده گربه ببره هی میگفت به من خاله جون بگو نه ماهما(فاطمه) تو وروجک هم سر به سرش  میزاشتی و با شیطنت میگفتی ماهما ماهما خاله جون زهرا رو ...
4 دی 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناردانا می باشد